نوشته شده توسط : بهزاد نظري

یکی هست تو قلبم که هرشب باسه اون مینویسمو اون خوابه نمی خوام بدونه واسه اونه گه قلب من اینهمه بی تابه یه کاغذ یه خودکار دوباره شده هم دم این دله دیوونه یه نا مه که خیسه پراز اشکه وکسی اونو نمی خونه

میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رودیوار دوباره نمی خوام بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار...............

 

تقدیم به بهترین دوستم s

دوست دارم

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دوست دارم ,
:: بازدید از این مطلب : 386
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

شاد باش که از شادي تو دل شادم / تا شادي ز غم هر دو جهان ازادم / زندگي من همه خوشحالي توست / بي وفايم که وفايت برود از يادم/ دوست دار شما

 


 

می خواستم دسته گلی برات بفرستم ء اما گفتم تا بدسستت برسه پژمرده میشهءبنابراین حرف س رو از گل سوسنءحرف ل رو از گل لاله ء حرف ا رو از گل اطلسی وحرف  م رو از گل مریم بعنوان دسته گلی بنام سلام تقدیمت میکنم دسته گلم را پذیرا باش .


تا تویی در خاطرم ، با دیگران بیگانه ام / با خیالت همنشینم ، گوشه ای زندانی ام . . .

 

 

یکی در آرزوی دیدن توست/یکی در حسرت بوسیدن توست/ولی من ساده و بی ادعایم/تمام هستیم خندیدن توست..

 

 

عشق یعنی با چشم بسته کسی را دیدن و از بین همه دلتنگ یک نفر شدن

اگر هیچ راه و حرفی وجود نداشت برای صحبت کردن

من باز هم صدایت را میشنوم ، اگر هیچ اشکی وجود نداشت ، من تو را احساس میکنم

و حتی اگر خورشید از تابیدن جلوگیری میکرد و تمام پایان ها به عشق منتهی میشد

من تو را اینجا کنارم دارم

 

 



:: موضوعات مرتبط: تقدیم به تنها دوستم , ,
:: برچسب‌ها: iloveyou ,
:: بازدید از این مطلب : 548
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

 

من همان قاب تهی خسته و بی تصویرم که برای تو و تصویر دلت میمیرم...

دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم نه آنکه بمونم و فراموشت کنم...

 

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت. تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی...

 

چه دعایی کنمت بهتر از این : خنده هایت از ته دل    گریه هایت از سر شوق...

من به نغمه پرمهر تو عادت دارم    باز از چشم تو ای دوست شفاعت دارم     گرچه لبخند تک درخت خاطراتم بر لب ساحل نشست     گرچه دورم از نگاهت یاد تو در دلم نشست

 

تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم...  ترک روی تو کنم دلبر دیگر گیرم...  بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری...  من کفن پاره کنم عشق تو از سر گیرم...

یه ستاره ۵تا انتها داره. یه مربع ۴تا انتها داره. یه مثلث ۳تا. یه خط ۲تا. دلم میخواد دوستی من و تو مثل دایره باشه که هیچ انتهایی نداشته باشه!

مهر دل ما مدام تقدیم شما    عمری که شود به کام تقدیم شما    پیدا نشد آن هدیه که در شان شماست    یک باغ گل سلام تقدیم شما

 

آخر از عشق تو ساکن در کلیسا می شوم   میکشم دست از مسلمانی مسیحا می شوم   یا لباس عاشقی را از تنم بیرون کنید   یا که من خاکستر کوی رفیقان می شوم



:: موضوعات مرتبط: تقدیم به تنها دوستم , ,
:: برچسب‌ها: دوست دارم ,
:: بازدید از این مطلب : 437
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

اگر بهترين دوست نيستی اقلا بهترين دشمنم باش . اگه غمخوارم نيستی اقلا بزرگترين غمم باش . هرچه هستی هميشه بهترين باش جون بهترينها هميشه در ياد خواهند ماند . پس در بدترين خاطراتم بهترين باش .

 

روزي کـه دلـم پيش دلت بود گرو
دستان مـرا سخت فشردي کـه نرو
روزي که دلت به ديگري مايل شد
کـفـشـان مـرا جفت نمودي که برو ...



:: برچسب‌ها: عشق -دوست داشتن ,
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

اگر رفتم تو يادم کن. اگر مردم تو خاکم کن. اگر ماندم در اين دنيا، به مهر خود تو شادم کن

 

 

دوسِت داشتم ولي هرگز نگفتم نگفتــم تـا ز چشــــم تـو نيفتـم نگفـتـم تــا نــدوني عاشـــقم مــن نـدوني بعــدِ تــو از پـا مي افتـم خيــال کـردم اگـــه روزي بـــدوني مي ري شعر جدايي رو مي خـوني مي ري تنها ميشم با بغض و گـريه تــوي شهــــر و ديـــار بي نشــوني

 

 

 

هوس کوچ به سرم زده. شايد هم هجرت. نمي دانم. ز اين بي دلي ها خسته شدم. دستانم را به دستان هيچ کس مي سپارم و درد دل مي کنم با درختان. ديوانگي هم عالمي دارد

 

دل مي گيرد و ميميرد و هيچ کس سراغي ز آن نمي گيرد. ادعاي خدا پرستيمان دنيا را سياه کرده ولي ياد نداريم چرا خلق شديم. غرورمان را بيش از ايمان باور داريم. حتي بيش از عشق

 

عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاريست.
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه پنهان کردن قلبي ست که به اسفناک ترين حالت شکسته شده

 

 

کاشکي مانيتورت بودم هميشه رخ به رخت بودم ...
کاشکي که کيبوردت بودم هميشه زير انگشتات بودم ...
کاشکي که هدفونت بودم هميشه در گوشت بودم ...
کاشکي که موست بودم هميشه تو مشتت بودم ...
کاشکي پسووردت بودم هميشه توي فکرت بودم ...

 

یادم باشه که یادت باشه که یادم بیاری که یادت بدم که یاد بگیری که یادم بیاری که همیشه به یادتم. یادت هیچ وقت از یادم نمی ره. اینو یادت باشه



:: برچسب‌ها: عشق -دوست داشتن ,
:: بازدید از این مطلب : 455
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

وقتی گلدون خونمون شکست !!

پدرم گفت: قسمت این بود...

مادرم گفت:هیف شد...

خواهرم گفت: قشنگ بود...

داداشم گفت : کاش دوتا داشتیم......

اما وقتی دل من شکست کسی به فکرش نبود..



:: بازدید از این مطلب : 484
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري



:: بازدید از این مطلب : 506
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

افسوس که عشق جاودانه نیست.عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد. عشق یک خاطره سبز است که از آمدن پاییز میترسد.

 

سکوتم را به باران هدیه کردم , تمام زندگی را گریه کردم , نبودی در فراق شانه هایت ، به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.

 

تو زندگيت دنبال كسي نباش كه بتوني باهاش زندگي كني... دنبال كسي باش كه بدون اون نتوني زندگي كني!

 

به چشمانت بياموز که هر کسي ارزش ديدن ندارد....
به دستانت بياموز که هر گلي ارزش چيدن ندارد....
به قلبت بياموز که هر بي سرو پايي در ان جايي ندارد....
به دلت بياموز اگه روزي تنها ماند طلب عشق زهر بي سرو پايي نکند ....

 

اگر بگریم گویند که عاشق است
اگر بخندم گویند که دیوانه است
پس می گریم و می خندم
که بگویند یک عاشق دیوانه است

 

آن هنگام كه با بخار احساس وجودم روي جام دلت نوشتم دوستت دارم آيا دلت به حالم گريست؟!
***
خدايا به من توفيق:
عشق، بي هوس
تنهايي ، در انبوه جمعيت
دوست داشتن ، بي آنکه دوست بداند
عطا کن.
 
خدايا تو خود ميداني انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه زجر ميكشد آن كس كه انسان است و از احساس سرشار است
 
 
 


:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

تا تویی در خاطرم ، با دیگران بیگانه ام / با خیالت همنشینم ، گوشه ای زندانی ام . . .

چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی

 

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق.. یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است



:: بازدید از این مطلب : 479
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

تو با آواز خود شب را شکستی / ولی من بی دریچه مانده ام باز

 هوای پر زدن هایم کجا رفت ؟ /  ز یاران باز هم جا مانده ام باز . . .



:: بازدید از این مطلب : 445
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت: او یقینا پی معشوق خودش می آید! ؛ پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: مطمئنا که پیشمان شده بر میگردد!،….. عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز



:: برچسب‌ها: غرور ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

سلام دیروز منتظرت بودم اگه اومدی خبرم کن ممنون



:: بازدید از این مطلب : 443
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد

گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد

همه رفتن از این خانه ولی غصه نرفت

بازم این یار قدیمی چه وفایی دارد



:: بازدید از این مطلب : 503
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

غربت آن است که بدانند کجایی نگیرند خبرت / دوست آن است که ندانند کجایی بگیرند خبرت . . .



:: بازدید از این مطلب : 445
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!

ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬‌ همه قبول کردند.

ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !

همه به دنبال جايی بودند که قايم بشوند.

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

خيانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

اصالت به ميان ابر ها رفت.

هوس به مرکز زمين راه افتاد.

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت٬ به اعماق دريا رفت.

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق.

آرام آرام همه قايم شده بودند و

ديوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ ...

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

تعجبی هم ندارد. قايم کردن عشق خيلی سخت است.

ديوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزديک می شد٬ که عشق رفت وسط يک دسته گل رز آرام نشت.

ديوانگی فرياد زد: دارم ميام. دارم ميام ...

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود.

بعد هم نظافت را يافت. خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبری نبود.

ديوانگی ديگر خسته شده بود که حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.

صدای ناله ای بلند شد.

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد٬ دست هايش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.

شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.

ديوانگی که خيلی ترسيده بود با شرمندگی گفت

حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من٬ تو ديگه نميتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می کنم از اين به بعد يار من باش.

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.

و از همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...

نظرت چیه؟



:: برچسب‌ها: عشق -دوست داشتن ,
:: بازدید از این مطلب : 476
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم

نظرتو بگو



:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه عشق واقعی , ,
:: برچسب‌ها: عشق -دوست داشتن ,
:: بازدید از این مطلب : 489
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

یکشنبه نهم آبان 1389 | 34 نظر

 

مرد نابینا

 
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه عشق واقعی , ,
:: برچسب‌ها: عشق -دوست داشتن ,
:: بازدید از این مطلب : 518
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

داستان جالب و آموزنده “قهوه شور”



:: موضوعات مرتبط: داستانهاي اموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جالب و آموزنده “قهوه شور” ,
:: بازدید از این مطلب : 458
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد



پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید:



ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی



آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟



عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:…



۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.



۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.



در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم



:: موضوعات مرتبط: داستانهاي اموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان آموزنده شداد بن عاد ,
:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

1- شادابي پوستتان را حفظ كنيد

براي سر حال و شاداب شدن چهره زرد رنگ و رورفته كه در اثر افزايش سن به وجود مي‌آيد، يك قاشق چايخوري جوش شيرين را با يك يا دو قطره آب اكسيژنه مخلوط كنيد، سپس آن را به مدت چند دقيقه روي صورت بگذاريد و پس از آن بشوييد. مراقب باشيد كه مواد وارد دهانتان نشود.


2- خط‌ ها و چين‌هاي دور دهان را محو كنيد

لب‌هايتان را جوان تر كنيد و خط‌ ها وچين‌هاي دور دهان را به حداقل برسانيد. اين كار را با استفاده از موم انجام دهيد. حالت سفت و سنگين موم باعث مي‌شود هنگامي كه روي لب قرار مي‌گيرد، لب را بسيار نرم كند و مانعي براي از بين رفتن رنگ طبيعي لب‌ها خواهد شد.


3- بخنديد، لبخند بزنيد

بر اساس بررسي‌هاي اخير، هنگامي كه زنان مسن لبخند روي لب دارند، از ديدگاه همه، حتي زنان جوان‌تر از خودشان نيز، جوان‌تر و سر حال‌تر به نظر مي‌رسند، پس خنديدن را فراموش نكنيد.


4- چاي بنوشيد

چاي سبز و سياه حاوي مقاديري پوليفنولز و تركيبات گياهي آنتي اكسيدان هستند كه از به وجود آمدن بيماري‌هاي عفوني در دندان‌ها جلوگيري مي‌كند و همچنين مانع به وجود آمدن بيماري‌هاي لثه مي‌شود.


5- نوشيدني‌ها را با ني بنوشيد

اغلب نوشيدني‌ها، نوشابه‌ها و نوشيدني‌هاي اسيدي مانند سيتريك و فسفريك، باعث خورده شدن و از بين رفتن ميناي دندان خواهد شد. حتي اگر كلمه رژيمي يا بدون قند روي آنها حك شده باشد، نوشيدني‌هاي اسيدي را با استفاده از ني بنوشيد. با اين كار نوشيدني به قسمت انتهاي دهان مي‌رود و كمتر با دندان‌ها در تماس خواهد بود و در نتيجه، ميناي دندان كمتر آسيب خواهد ديد.


ماسك براي پوست‌هاي خشك و چروك

سيب تازه را خوب رنده كنيد تا بصورت پوره در‌آيد. 1 قاشق روغن زيتون به آن اضافه كرده و خوب مخلوط كنيد،سپس آن را به پوست صورت و گردن بماليد. بعد از 20 دقيقه صورت را با شير پاك كنيد و با آب ولرم بشوييد. براي از بين بردن چروك زير چشم، هر شب دور چشم‌ها را با روغن كرچك چرب كنيد. براي داشتن مژه‌هاي پرپشت و حالت‌دار هر شب چشم‌ها را با چاي پر رنگ كمپرس كنيد و ماساژ دهيد. براي پاك كردن آرايش چشم نيز مي‌توانيد از چاي استفاده كنيد.


ماسك براي رفع چين و چروك و نا صافي‌هاي پوست

آب يك عدد گوجه فرنگي رسيده را بگيريد و با يك قطعه پنبه تميز به صورت بماليد. بعد از 15 دقيقه آن را با آب نيم گرم بشوييد. پس از چند بار تكرار، چين و چروك‌ها تقريبا برطرف مي‌شود.


ماسك براي پوست‌هاي چرب

1 قاشق غذا خوري آرد سيب‌زميني را با 1 قاشق چايخوري آب اكسيژنه 10 درصد مخلوط نموده، روي صورت بگذاريد. 20 دقيقه صبر كنيد، سپس صورت را با آب ولرم بشوييد و كرم تقويتي بزنيد.


چگونه ناخن‌هاي زيبا و سالمي داشته باشيم؟

ناخن‌هاي سالم نشان دهنده سلامت عمومي بدن و ضمنا برايتان اعتماد به نفس بيشتري مي‌آورند. در اينجا با رعايت نكات ساده‌اي شما را در حفظ سلامت و زيبايي ناخن‌هايتان ياري مي‌دهيم.


1- هنگام ظرف شستن، لباس شستن و كلا كليه كارهايي كه با مواد شوينده سر و كار دارد، حتما دستكش به دست كنيد، چرا كه اين مواد با تركيبات شيميايي كه دارند باعث از بين رفتن لايه‌ محافظ روي ناخن‌ها شده، در نتيجه ناخن‌ها ترك خورده و سست مي‌شوند.


2- پس از كار كردن با موادي كه به ناخن‌هايتان رنگ مي‌دهند و يا آنها را كثيف مي‌كنند، حتما زير ناخن‌ها را با صابون و برس مخصوص بشوييد تا هميشه ظاهري تميز و زيبا داشته باشند.


3-كناره‌ها و بالاي ناخن‌هايتان را با سوهان كاغذي صاف و مرتب كنيد. توجه كنيد هنگام سوهان زدن ناخن‌ها هميشه سوهان را در يك جهت حركت دهيد.


4-چنانچه جنس ناخن‌هايتان خشك وشكننده است و زود ترك مي‌خورد، هر روز روي آنها را با كرمهاي مرطوب كننده‌اي كه كمي چرب هستند، ماساژ دهيد، البته بهتر است در صورت امكان از محلول‌هاي تقويتي ناخن كه در داروخانه موجود است ، استفاده كنيد.


5- هرگز از ناخن‌هايتان براي باز كردن درب ظروف محكم، كشيدن پونز و منگنه و كارهايي كه به آنها صدمه مي‌زنند، استفاده نكنيد.


6-جهت محكم شدن ناخن‌ها از مواد حاوي كلسيم مثل لبنيات و سبزيجات حاوي سولفور و سيليكون مانند انواع كلم‌ها استفاده نماييد. استفاده از ماهي و آب ميوه‌هاي تازه به ويژه آب هويج هم در تقويت ناخن‌ها تاثير بسزايي دارد.


7-هرگز به مدت طولاني از لاك ناخن استفاده نكنيد، چرا كه اين لايه مانع از تنفس بافت ناخن شده، رنگ آنها را زرد و بيمار گونه جلوه مي‌دهد.


8- از مواد غذايي چون تخم‌مرغ، جگر و اسفناج كه حاوي آهن هستند، استفاده كنيد. 9-روزانه 8ليوان آب بنوشيد، استفاده از مايعات به مقدار كافي باعث حفظ سلامت ناخن‌ها خواهد شد.


10-از جويدن ناخن‌ها و كندن گوشت‌ها و پوست‌هاي دور آنها با دندان جدا خودداري كنيد، چرا كه منظره بسيار زننده‌اي در ظاهر ناخن‌هايتان ايجاد مي‌كند.



:: موضوعات مرتبط: رازهای زیبایی پوست صورت , ,
:: برچسب‌ها: زيبايي در 5 راه آسان ,
:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

1- شادابي پوستتان را حفظ كنيد

براي سر حال و شاداب شدن چهره زرد رنگ و رورفته كه در اثر افزايش سن به وجود مي‌آيد، يك قاشق چايخوري جوش شيرين را با يك يا دو قطره آب اكسيژنه مخلوط كنيد، سپس آن را به مدت چند دقيقه روي صورت بگذاريد و پس از آن بشوييد. مراقب باشيد كه مواد وارد دهانتان نشود.


2- خط‌ ها و چين‌هاي دور دهان را محو كنيد

لب‌هايتان را جوان تر كنيد و خط‌ ها وچين‌هاي دور دهان را به حداقل برسانيد. اين كار را با استفاده از موم انجام دهيد. حالت سفت و سنگين موم باعث مي‌شود هنگامي كه روي لب قرار مي‌گيرد، لب را بسيار نرم كند و مانعي براي از بين رفتن رنگ طبيعي لب‌ها خواهد شد.


3- بخنديد، لبخند بزنيد

بر اساس بررسي‌هاي اخير، هنگامي كه زنان مسن لبخند روي لب دارند، از ديدگاه همه، حتي زنان جوان‌تر از خودشان نيز، جوان‌تر و سر حال‌تر به نظر مي‌رسند، پس خنديدن را فراموش نكنيد.


4- چاي بنوشيد

چاي سبز و سياه حاوي مقاديري پوليفنولز و تركيبات گياهي آنتي اكسيدان هستند كه از به وجود آمدن بيماري‌هاي عفوني در دندان‌ها جلوگيري مي‌كند و همچنين مانع به وجود آمدن بيماري‌هاي لثه مي‌شود.


5- نوشيدني‌ها را با ني بنوشيد

اغلب نوشيدني‌ها، نوشابه‌ها و نوشيدني‌هاي اسيدي مانند سيتريك و فسفريك، باعث خورده شدن و از بين رفتن ميناي دندان خواهد شد. حتي اگر كلمه رژيمي يا بدون قند روي آنها حك شده باشد، نوشيدني‌هاي اسيدي را با استفاده از ني بنوشيد. با اين كار نوشيدني به قسمت انتهاي دهان مي‌رود و كمتر با دندان‌ها در تماس خواهد بود و در نتيجه، ميناي دندان كمتر آسيب خواهد ديد.


ماسك براي پوست‌هاي خشك و چروك

سيب تازه را خوب رنده كنيد تا بصورت پوره در‌آيد. 1 قاشق روغن زيتون به آن اضافه كرده و خوب مخلوط كنيد،سپس آن را به پوست صورت و گردن بماليد. بعد از 20 دقيقه صورت را با شير پاك كنيد و با آب ولرم بشوييد. براي از بين بردن چروك زير چشم، هر شب دور چشم‌ها را با روغن كرچك چرب كنيد. براي داشتن مژه‌هاي پرپشت و حالت‌دار هر شب چشم‌ها را با چاي پر رنگ كمپرس كنيد و ماساژ دهيد. براي پاك كردن آرايش چشم نيز مي‌توانيد از چاي استفاده كنيد.


ماسك براي رفع چين و چروك و نا صافي‌هاي پوست

آب يك عدد گوجه فرنگي رسيده را بگيريد و با يك قطعه پنبه تميز به صورت بماليد. بعد از 15 دقيقه آن را با آب نيم گرم بشوييد. پس از چند بار تكرار، چين و چروك‌ها تقريبا برطرف مي‌شود.


ماسك براي پوست‌هاي چرب

1 قاشق غذا خوري آرد سيب‌زميني را با 1 قاشق چايخوري آب اكسيژنه 10 درصد مخلوط نموده، روي صورت بگذاريد. 20 دقيقه صبر كنيد، سپس صورت را با آب ولرم بشوييد و كرم تقويتي بزنيد.


چگونه ناخن‌هاي زيبا و سالمي داشته باشيم؟

ناخن‌هاي سالم نشان دهنده سلامت عمومي بدن و ضمنا برايتان اعتماد به نفس بيشتري مي‌آورند. در اينجا با رعايت نكات ساده‌اي شما را در حفظ سلامت و زيبايي ناخن‌هايتان ياري مي‌دهيم.


1- هنگام ظرف شستن، لباس شستن و كلا كليه كارهايي كه با مواد شوينده سر و كار دارد، حتما دستكش به دست كنيد، چرا كه اين مواد با تركيبات شيميايي كه دارند باعث از بين رفتن لايه‌ محافظ روي ناخن‌ها شده، در نتيجه ناخن‌ها ترك خورده و سست مي‌شوند.


2- پس از كار كردن با موادي كه به ناخن‌هايتان رنگ مي‌دهند و يا آنها را كثيف مي‌كنند، حتما زير ناخن‌ها را با صابون و برس مخصوص بشوييد تا هميشه ظاهري تميز و زيبا داشته باشند.


3-كناره‌ها و بالاي ناخن‌هايتان را با سوهان كاغذي صاف و مرتب كنيد. توجه كنيد هنگام سوهان زدن ناخن‌ها هميشه سوهان را در يك جهت حركت دهيد.


4-چنانچه جنس ناخن‌هايتان خشك وشكننده است و زود ترك مي‌خورد، هر روز روي آنها را با كرمهاي مرطوب كننده‌اي كه كمي چرب هستند، ماساژ دهيد، البته بهتر است در صورت امكان از محلول‌هاي تقويتي ناخن كه در داروخانه موجود است ، استفاده كنيد.


5- هرگز از ناخن‌هايتان براي باز كردن درب ظروف محكم، كشيدن پونز و منگنه و كارهايي كه به آنها صدمه مي‌زنند، استفاده نكنيد.


6-جهت محكم شدن ناخن‌ها از مواد حاوي كلسيم مثل لبنيات و سبزيجات حاوي سولفور و سيليكون مانند انواع كلم‌ها استفاده نماييد. استفاده از ماهي و آب ميوه‌هاي تازه به ويژه آب هويج هم در تقويت ناخن‌ها تاثير بسزايي دارد.


7-هرگز به مدت طولاني از لاك ناخن استفاده نكنيد، چرا كه اين لايه مانع از تنفس بافت ناخن شده، رنگ آنها را زرد و بيمار گونه جلوه مي‌دهد.


8- از مواد غذايي چون تخم‌مرغ، جگر و اسفناج كه حاوي آهن هستند، استفاده كنيد. 9-روزانه 8ليوان آب بنوشيد، استفاده از مايعات به مقدار كافي باعث حفظ سلامت ناخن‌ها خواهد شد.


10-از جويدن ناخن‌ها و كندن گوشت‌ها و پوست‌هاي دور آنها با دندان جدا خودداري كنيد، چرا كه منظره بسيار زننده‌اي در ظاهر ناخن‌هايتان ايجاد مي‌كند.



:: موضوعات مرتبط: رازهای زیبایی پوست صورت , ,
:: برچسب‌ها: زيبايي در 5 راه آسان ,
:: بازدید از این مطلب : 470
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

– CANCEL خواهشم اینه بمون و کنسلش کن رفتن و یا اگه می خوای بری اینبار نفرین کن من و اینقدر سرت رو پایین نگیر آتیشم نزن این تو و این تیغ و شاهرگ هر چقدر می خوای بزن تیغ بردار دستام و خط خطی کن تلافیه عمری من زدم به قلب تو نگفتی کافیه تو رو به خدا قسم اون طور نگاه نکن به من لااقل چیزی بگو فحشی بده حرفی بزن عزیزم دستات نلرزه تیغ اول و بزن واسه خیانتا و بی محلیای من تیغ دوم و بزن بزار بریزه آبروم من خیانت کردم اما تو نیاوردی به روم سه و چهار و پنج و شش تیغا رو پشت هم بزن وقت جون دادنمم وایسا تو چشمام زل بزن شاید اون لحظه ببینی اشک چشمای من و بیا اشنا کن تیغ و رگهای من و نکته هنوز مهمم چرا گریه می کنی الان وقتشه بیای و منو راحتم کنی اگه باز منو ببخشی دل بسوزونی برام با چه رویی زنده باشم از خجالتت درام بزار با دستای پر مهر تو رو به قبله شم اونطوری شاید بیام حق با تو رو به رو بشم توی این دنیا نشد از تو نگهداری کنم شاید اون دنیا بتونم واسه تو کاری کنم تیغ دستت دادم اما عزیزم یادت نره دل به این سکوت تو از درد تیغم بد تره نکنه فهمیدی مثل خون تورگهایی منی که نه می تونی بری نه تیغ راحت می زنی نکنه می خوای ببخشی نه تو رو خدا بزن اگه بخشیدی عزیزم هی نگاه نکن به من تو که از خونم گذشتی تو که بخشیدی من و خواهشا پیشم بمون و کنسلش کن رفتن و ******************************************** ?? – Noghte chin حالا که تموم شد تو هم داری می ری مبادا دست کسی رو بگیری خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی پر از اشکم اما می خندم به سختی گلوم و رها کن تو ای هق هق من می موندم من و اون نبود عاشق من مبادا که عشقم تو قلبش بمیره می ترسم که دست کسی رو بگیره بگین کار اینبار ازم بر نیومد بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد بگین باز بیاد و به قلبم بشینه بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه تو احساس من رو چه راحت ربودی اگه من شکستم مقصر تو بودی مگه من رو در حد مردن ندیدی تو دلخور نبودی چرا دل بریدی دل روز و شب رو تو تنهایی سر کرد اگر که تموم دعاهاش اثر کرد بگین اون و دست خدامون سپردم مقصر نبودم ولی پاش و خوردم بگین خیلی وقته که صبرم سر اومد بگین کاری کرده که دادم در اومد بگین خیسه اشکه همه تار و پودم بگین تا بدونه مقصر نبودم راستی الان عزیز من سرت رو شونه کیه صدای خنده های تو الان تو خونه کیه روزای خوب زندگی تمومشون صرف تو شد می گفتی راهمون جداست آخرشم حرف تو شد ******************************************** ?? – Khodaish خداییش اینطوی بود حال و روزم خداییش حقمه اگه بسوزم ؟ من و از دست حرفات خسته کردی خداییش بد من و وابسته کردی آخه تو مشکل رو می دونستی خداییش تو می خواستی می تونستی جواب مهربونیم و ندادی نگو نه قدرمو نمی دونستی من و از دست حرفات خسته کردی خداییش بد من و وابسته کردی جوانیم و ازم راحت ربودی خداییش اون که می گفتی نبودی انصافا تو رفاقت کم گذاشتی من عاشق رو اصلا دوست نداشتی دل تنهام که رسما بود با تو خداییش مشکل از من بود یا تو حالا که رفتی و از من جدایی سوالم اینه حقم بود خدایی ؟ خداییش حقمه تو اوج دردم پیشم باشی و دنبالت بگردم بهم عاشق شدن رو یاد دادی چقدر زود من رو دست باد دادی خداییش ساده بودم می دونستم زیادی تو رو سر تر می دونستم من و از دست حرفات خسته کردی خداییش بد من و وابسته کردی جوانیم و ازم راحت ربودی خداییش اون که می گفتی نبودی انصافا تو رفاقت کم گذاشتی من عاشق رو اصلا دوست نداشتی دل تنهام که رسما بود با تو خداییش مشکل از من بود یا تو ******************************************** ?? – Khodahafez gole nazam خداحافظ گل نازم کاشکی مهربون نبودی می دونم سخته جدایی آخه عادت کرده بودی بعد من خودم می دونم سقف زندگیت خرابه اگه غیر اینه عشقم چرا چشمات خیس ابه چرا چشمات خیس ابه سرت و بزار رو شونم عاشقونه بغلم کن یا ازم بخواه بمونم چرا شونه هات می لرزه مگه سردته گل من اگه می گی خوب خوبی چرا خیسه شونه من تو اصلا بگو ببینم چرا ساکتی نمی ری مگه تو نخواستی از من قول موندن و بگیری تو یه لحظه های رفتن سرت و بزار رو شونم می خوام دل بکنم از تو یه کاری بکن نتونم یه کاری بکن که دیگه حرف رفتن و نیارم بزار اشکاتم بباره که حسابی کم بیارم هی توی چشام نگاه کن که من م اشکی بریزم هی ازم بخواه بمونم حس خوبیه عزیزم ?? – Hamkhoone. من همخونه ات و ول کن با وجود من ودا کن دارم از این خونه می رم تو فقط من و دعا کن یا بمون منم بمونم یا بزار نیستی نباشم لااقل اشکام و پاک کن زشته اینجوری جدا شم بعد رفتنم از اینجا زندگی از هم می پاشه در و همسایه به طعنه می گن جاش خالی نباشه راستی عکسم رو دیواره اونم از خونه جدا کن اگه دلتنگ شدی روزی در و دیوار و نگاه کن یادگاری ندارم که مبادا جا بزارم جلوم و بگیر بمونم آخه من جایی ندارم کاش می شد فقط یه هفته دیگه با من سر می کردی به قول خودت روزات و پیش من هدر می کردی مگه میشه وقتی نیستم چشماش و رو هم بزاره واسه من خبر بیارن که فلانی بی قراره یعنی الان تو خیابون داره دنبالم می گرده باز خیالاتی شدم من این خیابونا چه سرده انگار جدی جدی بی تو یه فقیر کوچه گردم با اینکه رفتم ولی باز بگی برگرد بر می گردم به خدا قسم که بی تو یه فقیر کوچه گردم گر چه مغرورم ولی تو بگی برگرد بر می گردم ******************************************** ?? – Che margame عزیزم دلخوری هام زیاد شده انگاری فصل خزون برگمه می خوام سفره دلمو وا کن به خدا اینبار می گم چه مرگمه اگه هی بیخودی دعوا می کنم خوب می خوام بهم محبت بکنی به خدا بعضی روزا فکر می کنم که داری من و تحمل می کنی جلوی غزیبه ها خیلی بده دستت و از توی دستام می کشی خودم و گاهی به مردن می زنم تا شاید منت من رو بکشی ارزومه یه دفعه جایی می ری بپرسی میشه برم یا که نرم مطمئن باش که بهت می گم برو اما زود برگردی دردت به سرم وقتی می بینم باهام غریبه ای فکر رفتن هی میفته تو سرم اما چون طاقت رفتن ندارم می زنم به بی خیالی می گذرم بی محلیات داره زجرم می ده دیگه از این وضعیت خسته شدم چرا هی دروغ می گم نمی دونم انگاری زیادی پا بسته شدم وقتی بی خودی می گم مریض شدم دوست دارم یه کمی دلواپس بشی به خدا چیز زیادی نمی خوام چی میشه اگه یه کم عوض بشی وقتی که سراغ تو نمی گیرم چی میشه یه بار سراغم بگیری واسه این که بهت محبت بکنم دور از جونت تو هم یک بار بمیری ******************************************** ?? – Khoda Kari bokon دارم از غصه می میرم خدا کاری بکن اینبار که دستای ظریفش رو تو دستام حس کنم یک بار خدا کاری بکن اینبار خدای مهربون من زبونم بند اومد ای وای کجا رفت هم زبون من خدا کاری بکن مردم خدا اونم دلش تنگه اگه می گه مهم نیستم با حسش داره می جنگه اگه می گه تو فکرم نیست می خواد بیشتر پیشش باشم درسته اون ولم کرده دلیل اشک چشماشم خدا کاری بکن اون رفت ازت می خوام که برگرده اینبار قدرش رو می دونم اگر چه اون ولم کرده خدا بگو که برگرده خدا کاری بکن زودباش خدا اون دیگه تنها نیست خدا بهش بگو مردم چرا اون عین خیالش نیست خدای مهربون من دلت میاد که تنها شم بره عشقم تنک و تنها تا کی دلواپسش باشم خدا کاری بکن زودباش خدا صبرم همینقدر بود بگو حرفاشو بخشیدم بگو گنجایشم کم بودم بگو تقصیر من بوده بگو حق داره می دونم بگو به فکر جبرانه بگو قدرش و می دونم بگو دیگه غرورش مرد می خواد پیش تو برگرده بگو سختیه این روزا اون و از راه به در کرده خجالت می کشم از اون بگو چیزی نگه اومد خدا پا در میانی کن شاید از من خوشش اومد ******************************************** ?? – Ba Ki Sohbat Mikoni چند روزه توی اتاقم دارم از دوریت می میرم دل من هواتو کرده هی شماره اتو می گیرم اگه برداری می فهمی پشت خط کی چشم به راته اونی که خودت رو می خواست حالا راضی به صداته اینقدر می گیرمت شاید که برداری یه روز تو که از حال خراب من خبر داری هنوز مگه از یاد تو رفتم آخه قلبم بی گناهه لااقل یه لحظه بردار بگو اصلا اشتباهه زود قضاوت کردی اما مثل خونی تو رگم کلی حرف آماده کردم اگه برداری بگم این همه می گیرمت خوب چرا قطع می کنی پشت خط موندم دوباره با کی صحبت می کنی اینقدر می گیرمت شاید که برداری یه روز تو که از حال خراب من خبر داری هنوز مگه از یاد تو رفتم آخه قلبم بی گناهه لااقل یه لحظه بردار بگو اصلا اشتباهه ******************************************** ? – Nemizaram ke Bargardi در خونه ام چرا بازه چرا اون خونه دلگیره دارم یخ می کنم انگار داره خون از تنم می ره دارم دلواپست میشم اگه هستی بگو هستم کجا رفتی بدون من که می لرزه همش دستم چرا حلقه ات توی خونه است چرا این و رها کردی دارم حس می کنم کم کم که پیشم بر نمی گردی به هم ریخته است چرا خونه دلت عزم سفر داره هوا تاریک شد بگرد اره بگرد خطر داره نگهداری ازت واسم به زیر سقف این خونه مثل کبریت تو باد و مثل شمع تو بارونه اینم از آخرین کبریت کشیدم تو مسیر باد یا بر می گردی یا می ری الا الله هر چه بادا باد توی این خونه می پیچید همیشه بوی عطر تو بازم باختم تو این بازی بازم یکی به نفع تو شاید یک روزی این حرفام من و یاد تو بندازه بفهمی عاشقت بودم بدون حد و اندازه تو که رفتی و بارونی ولی قلبم پر از درده اخه کی مثل من دورت مثل پروانه می گرده اصلا چی شد به این زودی شدم دلداده و ولگرد که دستاشو گرفت اینبار که دستای من و ول کرد چنان کردی که بعد از تو تموم خونه داغونه نه انصافا چکار کردی که از دنیا دلم خونه فضای خونه مون بی تو مثل انبار اندوهه چکار کردی که بعد از تو تموم خونه بی روحه شبا فکر و خیال تو چرا خوابم نمی گیره نه تنها لحظه هام حتی تموم خونه دلگیره حالا که شب به شب رفت و تو هم تنهایی سر کردی توی تنهایی می پوسم نمی زارم که بر گردی نمی خوام دیگه بر گردی تو که تنها نمی مونی ولم کردی به جرمی که خودت حتی نمی دونی منم می رم از این خونه خداحافظ در و دیوار خداحافظ شکست من به یاد اولین دیدار ——————————– امیدوارم خوشتون اومده باشه . 



:: موضوعات مرتبط: متن کامل اشعار آلبوم کنسل از مجید خراطها , ,
:: برچسب‌ها: متن کامل اشعار آلبوم کنسل از مجید خراطها ,
:: بازدید از این مطلب : 450
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

(ده ماده غذایی که چهره شما را زیبا تر می سازد) همان طور که می گویند شما همان چیزی هستید که میل می کنید درست غذا خوردن به حفظ یک زندگی سالم و در عین حال حفظ چهره ای سالم کمک می کند .وقتی احساس خوبی در مورد چیز هایی که میل میکنید دارید و زمانی که موادی که مصرف می کنید برا یشما مفید است . این شانس را دارید که از چهره ای که می خواهید بر خوردار باشید در اینجا ده ماده غذایی که نه تنها به شما کمک میکند احساس خوبی داشته باشید بلکه کمک می کند چهره ای فوق العاده نیز داشته باشید معرفی می شود: آب نوشیدن مقادیر کافی آب در هر روز به پوست کمک می کند که ظاهری صاف نرم انعطاف پذیر و جوان تر داشته باشید. وقتی بدن را هیدراته(دارای آب) نگه میدارید ظاهر کلی شما از نظر بافت پوست مو ناخن ها بهبود می یابد. اگر احساس رم می کنید ممکن است به دلیل افزایش میزان سدیم بدن شما باشد. افزایش دریافت آب به خروج سدیم از بدن کمک می کند. ویتامین c ویتامین c به بدن کمک میکند تا با عفونت ها و بیماری ها مبارزه نماید . این ویتامین سیستم ایمنی را تقویت کرده و نیز بهبود بیماری ها را تسریع میکند.آیا می دانید که ویتامین c برای ساختن کلاژن ضروری است؟کلاژن به پوست کمک می کند تا الاستیک و در عین حال محکم باقی مانده و در نتیجه پوست بدون چروک باقی بماند.مرکبات توتها گوجه فرنگی گل کلم و کلم بروکلی همگی از جمله مواد غنی از ویتامین c هستند. چای سبز چای سبز غنی از آنتی اکسیدان ها است. همچنین نشان داده شده است که مسبب کاهش سطح کلسترول تقویت عملکرد ایمنی و کاهش ریسک ابتلا به برخی از انواع سرطان ها می شود.با مصرف چای سبز شما متوجه کاهش وزن خود می شوید . در حالی که از کافئین دریافتی خود نیز احساس رضایت می کنید. سویا پروتئین های سویا غنی از آمینو اسید ها ویتامیتE و بسیاری از آنتی اکسیدان ها هستند. این موارد موجب می شوند که پوست مرطوب و بدون چروک باقی بماند. اسید های چرب ضروری اسید های چرب ضروری (SAFE) مانند امگا ۳ و امگا ۶ که به عنوان چربی های خوب شناخته می شوند به عملکرد سلولی کمک می کنند.مانند سایر غذا های مفید اسید های چرب ضروری به سلول ها کمک می کنند تا اعمالشان را به درستی انجام داده و از این رو سبب پاکسازی پوست جلوگیری از ایجاد لک های پوستی کاهش چروک ها بهبود و سلامت مو و رشد ناخن می گردند. شیر شیر غنی از کلسیم ویتامین هایB12 B2 و D است و کلسیم به همراه ویتامینD که افزایش دهنده جذب کلسیم میباشد به حفظ استخوان های محکم و دندان هایی سالم کمک می کند. ویتامین هایB12 B2برای رشد گلبول های قرمز خون که حاملین اکسیژن مورد نیاز سلول ها هستند ضروری است این مواد کمک می کنند تا پوست و مو سالم تر و زنده تر به نظر برسند. سبزیجات سبز سبزیجاتی مانند اسفناج و کلم پیچ غنی از ویتامین های C E Aو آهن و فیبر هستند . ما قبلا در مورد فواید ویتامین C صحبت کرده ایم دریافت ویتامیتن های E وA نیز به همان میزان برای زیبایی چهره مهم است. ماست از آنجا که ماست یک فراورده لبنی است تماو خواص شیر برای آن قابل ذکر است. ماست همچنین حاوی باکتری های مفیدی است که به هضم مواد غذایی کمک کرده سیستم ایمنی را تقویت کرده و زمانی که به عنوان ماسک استفاده می شود می تواند سبب آب رسانی و پاک سازی پوست شود. سیر مطالعت نشان داده که این ماده غذایی اعجاب انگیز سبب کاهش فشار خون کاهش کلسترول و حتی پیشگیری از سرطان میشود . این ماده غذایی سر شار از آنتی اکسیدان ها است که کمک می کنند شما جوان بمانید. شکلات شاید شکلات بهترین ماده غذایی برای حفظ سلامتی در دنیا نباشد اما از طریق افزایش میزان اندورفین ها و سروتونین ها اثرات مثبتی بر خلق و خوی شما می گذارد. و سبب آرامش و احساسی خوشایند در شما می شود. سه نکته برای داشتن پوستی لطیف زنانی که با وجود عیب های صورتشان زیبا جلوه می کنند، زنانی هستند که می دانند، پاک کردن، تقویت کردن و غذا دادن، رساندن مواد مغذی به پوست، سه اصل اساسی برنامه مراقبت از پوست است.برای این منظور به نکات زیر توجه کنید: برای مالیدن کرم به صورت، نوک انگشتان را با ملایمت و به صورت دایره وار از پایین به بالا روی صورت حرکت دهید تا کرم جذب پوست گردد. صورت را ماساژ دهید تا کرم جذب شود. حدوداً ۲۰ دقیقه طول می کشد تا کرم کاملاً جذب پوست صورت شود. اجازه ندهید کرم بیش از ۲۰ دقیقه روی صورت شما باقی بماند، زیرا پس ازاین مدت باعث جذب دوده و گرد و غبار می شود و ممکن است سبب انسداد منافذ پوست شود.برای پاک کردن کرم از یک تکه پنبه یا دستمال کاغذی مرطوب استفاده کنید تا رطوبت پوست ازبین نرود. حوله مخصوص صورتتان را تمیز و نرم نگه دارید. هنگام خواب کرم روی صورتتان را پاک کنید و با کرم روی صورت به رختخواب نروید. به عبارتی اگر از کرم های شب استفاده می کنید، نیم ساعت قبل از خواب به صورتتان کرم بمالید. ۲۰ دقیقه صبر کنید تا کرم کاملاً جذب پوست شما شود. سپس به آرامی با یک تکه پنبه مرطوب صورتتان را پاک کنید. مرطوب کننده پوست را فراموش نکنید « اگر فقط قدرت خرید یک محصول بهداشتی را دارید، یک مرطوب‌کننده خوب و مناسب بخرید.» دکتر روانارین، استاد دانشگاه نیویورک و رییس انجمن جراحان پوست آمریکا، پس از این توصیه می‌گوید: «گاهی وقت‌ها پوست شما تنها چیزی که لازم دارد، یک مرطوب‌کننده مناسب و یک شوینده ملایم است. پوست وقتی خشک است، چروک‌ها را بیشتر و واضح‌تر نشان می‌دهد و باعث می شود آدم پیرتر به نظر برسد.» به نظر بیشتر متخصصان پوست، اگر شما ۲۰ تا ۳۰ ساله باشید، مرطوب‌کننده‌ها می‌توانند از پوست شما در مقابل پیری زودرس محافظت کنند. در این سن و سال، مرطوب‌کننده‌ها قادرند جایگزین بسیاری از محصولات بهداشتی و محافظتی پوست شوند. مرطوب‌کننده خوب چه ویژگی‌هایی دارد؟ دکتر چارلز کراچ فیلد، استاد دانشگاه پزشکی مینه‌سوتا و متخصص پوست، در پاسخ به این سوال می‌گوید: «مرطوب‌کننده‌ها محصولاتی هستند که با داشتن ترکیبات مفید برای پوست، در تامین رطوبت مورد نیاز به پوست کمک می‌کنند. این‌که چه مرطوب‌کننده‌ای برای شما مناسب‌تر است، به مشخصات پوستتان بستگی دارد. اگر پوستتان معمولی یا خشک است، بهتراست از مرطوب‌کننده‌های حاوی آلفاهیدروکسی‌اسید استفاده کنید که در تولید رطوبت بیشتر به پوست کمک می‌کنند.» دکتر کراچ فیلد همچنین توصیه می‌کند که مرطوب‌کننده‌ها را وقتی روی پوست‌تان بمالید که پوست‌تان کمی مرطوب است؛ چون این کار موجب می‌شود رطوبت در داخل پوست‌تان محبوس نشود. بنا به توصیه او، اگر پوست شما خیلی خشک باشد، باید از محصولاتی استفاده کنید که با روش امولسیون کیسه‌ای تهیه شده‌اند. در این تکنیک،‌ سلول‌های میکروسکوپی جایگزین لایه‌های رطوبت می‌شوند و با آبی که به تدریج در طول روز آزاد می‌کنند، پوست را مرطوب نگه می‌دارند. اگر پوست شما چرب است، توصیه می‌شود دنبال یک مرطوب‌کننده ملایم باشید و به هیچ وجه، استفاده از آن را پشت گوش نیندازید؛ چون به گفته دکتر کراچ فیلد، چربی اصلا رطوبت‌بخش نیست و حتی اگر پوست شما دارای چربی اضافی باشد، این چربی جایگزین رطوبت نخواهد شد.



:: موضوعات مرتبط: رازهای زیبایی پوست صورت , ,
:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواشتر برو من می ترسم مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی مرد جوان: مرا محکم بگیر زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟ مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی. عشقی زیبا 



:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه عشق واقعی , ,
:: بازدید از این مطلب : 469
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته
پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد
نمی دانم
شاید آخر دنیاست
که عقربه ها به بن بست رسیده اند
کاش بیایی
سر بر شانه ات بگذارم
و عریان ترین حرف هایم را
شبیه هق هق پرنده های پر شکسته
یادت بیاورم
هیچ لازم نیست دلهره ی ایینه
از روییدن باد را به رخم بکشی
من آن قدر طعم گس ایینه را چشیده ام
که محرم ترین آشنای باران شده ام
آه ، عزیزم ، رایحه ات پیچیده
بگو کجای سه شنبه ای
هنوز اما خیلی صبورم
که می نشینم و از ته ایینه برایت انار می چینم
تا کی بگویم برگرد
و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده
بهانه بیاوری برای نیامدنت
اصلا بگذار طعم خاکستری شب رابچشم
بگذار آن قدر شبیه دریا شوم
که تو دیگر به چشم نیایی
بگذار بمیرم و
وقتی که آمدی
مرگ مرا به عنکبوتم تسلیت بگو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

تو اگر لب تر کنی
دیر یا زود
بارانی ام را می پوشم
و به دیدن باران های تمام روزهای هفته از سال نیامده می روم
به خاطر تو ، مخاطب
دیر یا زود
آسمان را جواب می کنم ، دریا راخراب
تو فقط لب تر کن
آه ، چه قدر خوبم من در این ساعت خوابیده
چه قدر خوبم
وقتی که می گویی
مراقب دختری که ته ایینه ات شاعر می شود باش
چه قدر خوبم
وقتی که هر چند بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق
اما هستی
سبز و ساده و آرام
می نشینی و از خورشید عریان دوشنبه ها حرف می زنی
که ترس از سفر کبودش می کند
و از هلال ماهی
که در ایینه ام کاشته ام
و ناشنیده می دانی
هر سال زمستان پر از عطر بابونه می شود
نگاهم می کنی
دهانم طعم آبی می گیرد
نگاهم می کنی
آسمان بنفش می شود
بنفشه می بارد
دریا طعم نارنج می گیرد
نارنجی می شود
نگاهم می کنی
ساعت بیدار می شود
عقربه ها راه می افتند
به هشتاد می رسند
نگاه تو روی نت سی قفل می کند
نگاه من کلید سل می شود
قفل را باز می کند
آه ، چه قدر خوبم
وقتی که بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق
اما هستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

من آهسته آمدم کنار وقفه ای از دریا
رو به روی کبوتری که از غروب می وزید
چشم به راه آوازی که دریا
از آغاز پرنده زیر گوش بچه ماهی ها خوانده بود
به یقین می دانی به چه فکر می کردم
گفته بودی
خودت با دریا کنار بیا
تمام دریاهای دنیا دو ساحل دارند
من کنار دریا می ایم ، من با دریا کنارمی ایم
من با باد ، با باران ، با ایینه و زمستان
من کنار تو می ایم ، من با تو کنار می ایم
من با هر چه آسمان سرکوب شده
و هر چه سنگسار ایینه و مهربانی
و هر چه منطق بی دلیل
کنار می ایم
تو چه می دانی که در این یک شنبه ی عزیز که بوی تنبکو می دهد
چه قدر به بن بست کلمه رسیده ام
می خواهم انکار کنم که شاعرم
و یک سکوت هزار ساله بر لب کبود هر چه باران بی مورد
من خودم را اواسط دیروز جا گذاشتم
کسی که امروز کنار تو می اید
یک مرده ی منطقی است
حالا می توانی آسوده باشی
من کنار تو آمده ام
من با تمام تو کنار آمده ام

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

چیزی شبیه دریا
چیزی شبیه آتش
شبیهن چشمان تو
وقتی آهسته از لای سکوتی سبز نگاهم می کنی
واژه ای
کبوتری
دریایی
و یا شاید ستاره ی کوچک سبزی
درون من زاده می شود
واژه ای که احتمالا تمام پاییز تو را بابا صدا می کند
واژه ای ساده و آسوده
که پیله ی پروانگی اش را مو به مو برایت تعریف می کند
حالا بیا به دوشنبه ی من
کنار پنجره ای از اضطراب باران و خیابان
و زستانی از کودک و کبوتر و برف
که نمی داند تکلیف این همه آدم برفی که در حوالی خوابش پرسه می نند چیست
یاد آن جمعه ی خلوت از جنس بوسه افتادم
همان جمعه
که آوازی سپید از آسمان بارید
می ترسم ، ستاره ی سبز من
از آدم برفی های عریان
که به نگاه معطر ما
حسودی می کنند
از سایه های بی پروا
حتی از پررنگی چای
و بی رنگی برف و ترانه
صدای گریه ی جوجه ای می اید
که رؤیای سه شنبه را
روی برف ها پیدا نمی کند
ساعتم قارقار می کند
کلاغ روی آنتن خانه ی همسایه
تیک تک سر می دهد
می ترسم
دیگر نگو چرا
شاید از نبودن کسی مثل تو
شاید از بودن تو
در آخرین دقیقه ی
علاقه و اقاقی
شاید از واژه ای که درونم زاده شده
می ترسم
با آن که می دانم
قد همان صبح جمعه ی آخر دی ماه
دوستم داری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

بهار نوزاد است
ستاره نوزاد است
سیب نوزاد است
بیا با هم عهد ببندیم پا به پای سیب گریه کنیم
پا به پای ستاره و بهار
تا بزرگ شویم
تا ترکه ی انار خواب سیب و ستاره را زخم نکند
تا کسی شبیه خاکستر پا به خلوت دریا نگذارد
بیا با هم بزرگ شویم
با آوازی متمایل به ایینه های شمال
بیا با هم بزرگ شویم
بیدارم ، شرجی مهربان من
همراه باد ارغوانی ساز بزن
بیدارم
تا نگاه نوزادم در آغوش چشمان تو
قد بکشد
قد بکشد رو به جانب شمال
رو به علاقه ، به حوالی اقاقی
حتی برای شنیدن یک دوستت دارم ساده
گوش هایم نوزادند
که نمی گویی که نمی شنوم
بیدارم ، از هر پنجره ای بیدارتر
و نشانی برهنه ی کوچه ی نیامدنت را خوب می دانم
و حتی لب دریا را بارها بوسیده ام
و حتی میان گهواره هم عمری به عمد
همسن سیب وامانده ام
حالا ، ستاره ی سبز من ، بی تعصب بگو
بر می گردی با هم بزرگ شویم ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 


دست های شرجی تو
شمالی ترین دقیقه ی دیروز
روی شانه ی من قد می کشید
و به دریا می رسید
هیچ فکر میکردی ته فنجان لب طلایی ام دریایی باشد
و هر روز کبوتری بال بسته
در ساحلش بنشیند و قهوه بنوشد
و تمام چهارشنبه سوری های دنیا
مثل همین شب نارس
آتشی در دل دریا روشن کند
و کنار آن بنشیند
و با کسی به لهجه ی انار تخته نرد بازی کند ؟
نگو که هیچ وجه مشترکی بین ایینه و کبوتر و دریا نیست
تمام ایینه های دنیا به دریا می ریزند
و تمام کبوترهای دنیا ته دریا آشیانه می کنند
اگر باور نمی کنی
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
ببین خورشید در چه سکوت سبزی فرو رفته
گمان می کنم لی آ÷رین جمعه ی سال بارانی ام را جا گذاشتم
پنجره ام را جا گذاشتم
و شانه ام را که دست های شرحی تو روی آن قد می کشید
آه ، مهربان شرجی من
کنار همین شمعدانی هی شعر من بنشین
هیچ کس اندازه ی آسمان دروغ نمی گوید
هیچ بارانی پنج شنبه ی مرا
از عطر ارغوانی یینه تر نکرده
تا چه رسد به خاطرات شرجی کنج دی ماه پارسال
حالا هرکس برای من مریم بیاورد
گهواره هم می آورد
هر کس انار بیاورد
یوان پر از عطر پونه هم می آورد
هر کس دریا بیاورد
فنجان لب پریده هم می آورد
گمان می کنی چرا حوالی قنوت دست هیم را به آسمان سپردم ؟
هیچ کس به من نگفته بود
خدا میان گهواره ی قمری هاست
بالی عقربه های اردی بهشت
بی باور شنیدم ، شمالی ترین دقیقه ی دیروز
خدا با لهجه ی یاس
مرا به نام کوچکم صدا می کرد
من رأس غروب هر اتفاق
پیاله ی آب پشت سر خورشید می ریزم
و خورشید تشنه
رأس طلوع هر واژه زلال از یینه ام می چکد
به خود خدا خراب تر از آنم
که کسی شمعدانی هی شعرم را بچیند
و در یوان بن بست ماه بکارد
دلم حالا بری بوسه های شرجی ات تنگ شده
دوستت دارم
قدر ریحه ی خدا که لی چادر گل دار آسمان پیچیده
دوستت دارم
قد تمام لحظه های شمالی سالی که پشت یینه جا گذاشتم
سال و علاقه و اقاقی و کبوتر و یینه
تحویل شدند
سیب و سبز و سکوت برایم بیاور

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دوشنبه از خودمان است
بنشین و بلند بلند سکوت حرف های مرا گوش کن
هر کس به دیدنم آمد مریم و ریواس دستش بود
تو اما با خودت کمی از حروف باران بیاور
حرف هایم تشنه اند
نمی دانم چرا سایه ات را از روی رؤیاهایم پر می دهند
از روی دیوار همسایه
از روی سیگار
از روی سکوت ؟
راستی دارم یاد می گیرم ساده دروغ بگویم
بگویم حالم خوب است
بگویم
حالا تو قضاوت کن
وقتی دروغ می گویم شبیه کلاغ نمی شوم
شبیه قار قار
شبیه آنتن خانه ی همسایه ؟
صدایی می اید
صدایی که بی شباهت به ستاره نیست
صدایی از پرنده ای که تازه بوسیدن را یاد گرفته
شاید هم باز دروغ بگویم
پرنده ای که بوسیدن بداند آواز را فراموش می کند
ببین گلم
ببین چه قدر کلمه کنار هم می چینم تا توئ زاده شوی
تو از جنس کلمه و آوازی
تو از جنس شهریور و سکوتی
بیا بنشین کنار این همه کلمه
کنار دست هایم
کنار دی
شب بوی مهتاب گرفته
پنجره بوی باد
من بوی خواب
حالا دو شنبه رو به قبله ی ترانه جان می دهد
و سه شنبه با سلام زاده می شود
در آشیانه ی سه شنبه دو تخم کبوتر چاهی ست
جوجه ها که سر از تخم در آوردند
سه شنبه های تقویم پر از پر می شود
پر از پرواز
حالا بیا کنار سهمی از دل تنگی من بنشین
می خواهم رنگ چشم هایت سکوت کنم
می خواهم تا آخر دنیا
تا آخر ایینه ببوسمت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

باورت می کنم
نه این که فکر کنی تسلیم شده ام ، نه
تنها نمی خواهم جای مریم ، نم نم برایم
دستمال کاغذی و گل گاوزبان بیاوری
نمی خواهم دقیقه ای حتی
سکوت همرنگ چشم هایت را زرد بنویسم
من فکر می کنم
سبز و ستاره
در فهم هر باران ساده نیست
در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نیست
مثل کوچه هایی که همیشه کوچک می مانند
مثل شکارچی دریا
که شبی در ساحل نشسته بود
و آبی هذیان می گفت
مثل یخچال که همیشه
بوی گل یخ می دهد
باورت می کنم
ایینه از سرم گذشته است
گمان می کنی بیهوده
این همه کلمه به هم می بافم ؟
و یا در چشم زمستان بیهوده
لنز سبز گذاشته ام ؟
باورت کرده ام
از همان ابتدای سلام
از همان ابتدای سکوت
حالا سایه در سایه
سطر به سطر
سال در سال
پشت پلک هر سه شنبه که باشی
دوستم داری
من چیزی شبیه آب کم دارم
مرا به دریای سبز می بری ؟
مرا به ساحل سیب ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

گاهی که رنگ چشمان تو را گم می کنم
پاییز می شوم
و باد لهجه ای زرد
کشان کشان
هلم می دهم تا سنگسار علاقه
همین کافی نیست که پلک نزنی ، گلم ؟
حالا شب به نیمه های عقربه می رسد
و من فکر می کنم دیروز سر انگشت پنجره
روی کدام سطر کوچه بود
که پاورچین و ساده
به آغوش تو ریختم
راستی ، کجای شب بودی که خواب زمستان سفید شد ؟
پنجره پیش بینی کرده بود
مرا که ببوسی برف می گیرد
حالا در عمق زمستان
کبوتری با آوازی از جنس سیب
روی لب هایم آشیانه کرده
کبوتری سبز که در ایینه پرواز می کند
چشم به راه کدام واژه از دهان دریایی ؟
باور کن
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور
به من نگاه کن
تمروز پنجم پنجره است
و من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

همه چی آرومه / تو به من دلبستی

این چقد خوبه که / تو کنارم هستی

همه چی آرومه / غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه / تو به احساس من

همه چی آرومه / من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا / به خودم می بالم

تو به من دلبستی / از چشات معلومه

من چقد خوشبختم / همه چی آرومه

تشنۀ چشماتم / منو سیرابم کن

منو با لالایی / دوباره خوابم کن

بگو این آرامش / تا ابد پابرجاس

حالا که برق عشق / تو نگاهت پیداس



:: برچسب‌ها: شعر و متن عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.



:: برچسب‌ها: بی رحمانه مرا تنها گذاشتی ,
:: بازدید از این مطلب : 424
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

پروانه صفت چشم به او دوخته بودم / وقتی که خبردار شدم سوخته بودم / خاکستر جسمم به سر شمع فرو ریخت / این بود وفایی که من آموخته بودم .



:: برچسب‌ها: وفا ,
:: بازدید از این مطلب : 441
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

افسار دلم دست خدا بود چنین شد / ای وای اگر دست خودم بود چه می شد ؟ / مقصود دلم مهر و وفا بود چنین گشت / گر مقصود دلم جور و جفا بود چه می شد ؟



:: برچسب‌ها: حسرت ,
:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بهزاد نظري

دوستی مثل ایستادن روی سیمان خیسه ، هرچه بیشتر بمونی جای پاهامون محکم تر میشه

و اگر رفتیم جای پاهامون برای همیشه میمونه . . .



:: برچسب‌ها: دوستي ,
:: بازدید از این مطلب : 556
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()