یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه ی لیلا نشست / گفت : یارب از چه خوارم کرده ای ؟ / بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ / مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ، من نیستم / گفت ای دیوانه ، لیلایت منم / در رگت پنهان و پیدایت منم / سال ها با جور لیلایت ساختی / من کنارت بودم و نشناختی .
:: برچسبها:
دل شكسته ,
:: بازدید از این مطلب : 494
شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد / باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد / غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر / با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد / خاک کم آب شده مثل کویر تشنه / شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد / سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد / باغبان کرده فراموش که سیبی دارد .